این نیز بگذرد

این نیز بگذرد

بهار در شعر فارسی

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۴۷ ب.ظ

باسمه تعالی

ادبیات آیینه تمام نمای فرهنگ واندیشه یک ملت است این سخن بدان معناست که آنچه آدمی‌ می‌اندیشد و آنچه به صورت رفتار خاص از این اندیشه از وی سر می‌زند در ادبیات نمایان است. از همین رو می‌توان با مطالعه آثار ادبی یک سرزمین به زوایای نهان و آشکار مردمان آن پی برد و علاوه بر شناخت دیدگاه اقوام مختلف نسبت به پدیده‌ها و موضوعات گوناگون، رسوم و آیین‌های ایشان را نیز در مناسبت‌ها و وقایع مختلف مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

از دیگر سو ادبیات رسانه عواطف و احساسات بشر است و چنانچه این مقوله را به عنوان یک کلیت در نظر بگیریم احساسات آدمی به طبیعت و پدیده های مربوط به آن می تواند به عنوان جزیی از این کل محسوب گردد.

نیاز به آوردن دلیل برای این مدعا نیست چه آن دسته از آثار ادبی که به وصف طبیعت می پردازد در اکثر دواوین شاعران و بزرگان ادبی ما به چشم می خورد تا آنجا که بسیاری از آثار نغز به جا مانده در ادب فارسی تبدیل به تابلوی منحصر به فردی از طبیعت شده و نمایی زیبا از جلوه های طبیعی را پیشکش مخاطب می گرداند.
به عنوان مثال خاقانی در این بیت آمدن صبح و پرتو افشانی خورشید بر کوهساران را اینگونه به تصویر می کشد:
شب چاه بیژن بسته سر، مشرق گشاده زال زر
خون سیاووشان نگر بر خاک و خارا ریخته

خاقانی خورشید مشرق را به زال زر تشبیه می کند که ناجی بیژن از چاه اراسیاب که به شب تشبیه شده می باشد و سرخی حاصل از پرتو افشانی خورشید را به خون سیاووش شبیه می داند که بر کوه صحرا پاشیده و حاصل همه این ها تابلویی شگفت است که رفتن شب و آمدن صبح را به تصویر می کشد یا فرخی سیستانی که او نیز در به تصویرکشیدن طبیعت در شعر استادی بی بدیل است در توصیف آسمان ابری می فرماید:
توگفتی گرد زنگار است بر آیینه چینی
توگوی موی سنجاب است بر پیروزه گون دیبا

هر مصرع از این بیت تصویری جداگانه است که هر یک آسمان ابری را به بهترین صورت به مخاطب عرضه می دارد در اولی سخن از لایه ای از زنگ زدگی است که بر سطح آیینه نشسته است. دومی حکایت از آن دارد که موی خاکستری سنجاب بر حریری پیروزه رنگ افتاده است.

بهار و تصویر سازی های شاعرانه
بهار در ادب فارسی از دو جنبه قابل بررسی است نخست از جنبه تصویر سازی های شاعرانه که معمولا در شعر سبک خراسانی به چشم می خورد و پیشگامان شعر فارسی در این وادی شاهکارهایی جاودان و استواری از خود به یادگار گذاشته اند؛ زیرا به طور کلی شعر در قرون اولیه حیات خود در ادبیات کلاسیک ما رویکرد افاقی دارد و غالبا به پدیده های جسمانی و ملموس می پردازد از این رو توصیف بهار در شعر این دوره تجلی شگرف دارد و همانطور که گفته شد نقاشی ازطبیعت در اینگونه آثار زبانزد است.
رویکرد دوم که در قرون بعد با ورود تصوف و عرفان به شعر فارسی صورت گرفت رویکرد انفسی است که در سایه همین رویکرد مفهوم بهار نیز همچون بسیاری از واژه ها در ذهن و زبان بزرگان ادب ما دچار تغییر و تحول شد در اینگونه آثار مفهوم بهار قرین تحول درونی و انفسی انسان است و شاعران ما آن را دستاویزی برای تحول درونی قرار داده اند.
در بهاران کی شود سرسبز سنگ؟
خاک شو تا گل بر آیی رنگ رنگ
سالها تو سنگ بودی دلخراش
آزمون را یک زمانی خاک باش

مولانا در این دو بیت مانند همیشه روش تمثیل را پیش می گیرد و می گوید همانطور که در بهار که فصل رویش و شکفتن است سنگ سخت و گران سبز نمی شود و رویشی در آن نیست جان تو نیز اگر مانند همیشه سخت باشد دچار دگرگونی معنوی نخواهد شد پس چون خاک نرم باش. سخت جانی را کنار گذار تا به بار بنشینی و متحول شوی.
نظیر همین مفهوم را حافظ در بیتی ناب و مشهور آورده است:
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

و بسیاری شواهد و نمونه های دیگر که در ادامه بحث به آنها خواهیم پرداخت.
گفتیم جلوه شکوه بهاران در شعر دوره خراسانی است از این رو بحث را با بررسی آثار این دوره پی می گیریم.
شایسته است که در سر آغاز این سخن به سراغ پدر شعر فارسی رودکی بزرگ برویم و بهاران را در شعر به نظاره بنشینیم.
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
با صد هزار نزهت و آرایش عجیب
این بیت سر آغاز قصیده ای است بهاری از او که در آن توصیف بهار با تشبیهات و تصویرسازی های شگفتی همراه است به عنوان مثال:
چرخ بزرگوار یکی لشکری بکرد
لشکرش ابر تیره و باد صبا نقیب
نفاط برق روشن و تندرش طبل زن
دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب

رودکی بهار را چنان سپاهی توصیف می کند که رویدادهای طبیعی هر کدام در این سپاه شغلی بر عهده دارند ابرهای تیره به منزله سپاهیان و باد صبا نقیب و فرمانده این لشکر است و برق آسمان به عنوان نقاط در این سپاه حضور دارد که مرحوم دکتر خطیب رهبر در حاشیه این بیت و معنای این لغت می نویسد: "نفاط: به فتح اول و تشدید دوم نفت انداز یا کسی که قاروره های مشتعل نفت را به کشتی دشمن یا سپاه خصم اندازد ... .(قاروره به معنای ظرف شیشه ای است "(.بعد از روشن شدن اجزای این تصویر به کلیت آن نظر می کنیم. باد صبا همچون فرمانده لشکر سپاهیان را که ابرها هستند حرکت می دهد در این میان برق آسمان به آتش افکنی و شعله ور ساختن سپاه دشمن مشغول است و رعد نیز نوای جنگی می نوازد.
اما تصویر سازی بدیع دیگر رودکی در همین قصیده توصیف لاله است که آن را به پنجه خضاب شده و رنگین نو عروسان تشبیه می کند.
لاله میان کشت بخندد همی زدور
چون پنجه عروس به حنا شده خضیب

در کنار این تابلوی زیبا نگاهی به بیت خواجه شیراز که آن نیز در توصیف لاله است خالی از لطف نیست. خواجه لاله بهاری را مانند تنوری برافروخته می داند و جوش و خروش گل و عرق غنچه که همان شبنم است را حاصل این تنور برافروخته.
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد

اما بی انصافی است اگر درباره وصف بهار در شعر فارسی سخن بگوییم و از استاد مسلم تصویرگری در شعر یعنی منوچهری دامغانی یادی نکنیم تصویرگری در شعر منوچهری آن چنان است که دکتر سیدم حمد دبیر سیاقی نام کتاب خود را که در ان به گزارش اشعار منوچهری پرداخته تصویر و شادیها نهاده است.
منوچهری قصیده ای نغز از خود به یادگار گذاشته که هربیت آن نمایی از طبیعت است که با زبان شاعرانه به تصویر کشیده شده است که مناسب با مجال این نوشتار به تحلیل ابیاتی از آن می پردازیم.
نو بهار آمد و آورد گل و یاسمنا
باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا

تبت یکی از شهرهای چین است که در زیبایی و خرمی زبانزد است. عدن نیز در لغت به معنای اقامت دائم در جایی است که غالبا صفتی برای بهشت آورده می شود و گاه خود این لغت نیز به تنهایی افاده معنای بهشت را می کند. منوچهری در آغاز این قصیده پر شور باغ و مرغ زار را از شدت زیبایی بوستان چین و از آن بالاتر به باغهای بهشت تشبیه می کند.
آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود
میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا

اما هنرمندی منوچهری در تصویرگری این است که مخاطب را به دیگر گونه دیدن طبیعت وا می دارد و به او القا می کند که آسمان گویا خیمه ای است از بافته های نرم و کبود رنگ و گل های یاسمن و نسترن میخ های کوبیده بر زمین هستند که این خیمه را نگه داشته اند.
به نظر می رسد توانمندی منوچهری در تصویرگری در این دو بیت به اوج می رسد که بوستان را به بتخانه های شهر فرخار تبت تشبیه می کند.
بوستان گویی بتخانه فرخار شده ست
مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا
برکف پای شمن بوسه بداده وثنش
کی وثن بوسه دهد بر کف پای شمنا
شمن و وثن به ترتیب به معنای بت پرست و بت هستند مرغان در این دوبیت به بت پرستان تشبیه شده اند و بوته های کوچک گل به بت که این بار به جای اینکه بت پرست کف پای بت را ببوسد بت کف پای بت پرست را بوسه می دهد.
همانطورکه گفته شد بررسی اشعار بهاریه منوچهری دامغانی همچنین سایر شعرای دوره خراسانی محتاج زمان فراوان و از حوصله این مجال بیرون است. مناسب است که در ادامه بحث به رویکرد انفسی شاعران دوره عراقی نسبت به بهار بپردازیم.

همانطور که گفتیم بهار درشعر دوره عراقی بیشتر مفهومی است به این معنی که اراده شاعران این دوره از لفظ بهار لزوما و صرفا بهار طبیعت نیست چه این بزرگان گاهی بهار را به معنای شکوفایی وتحول درونی آدمی اراده می کنند و گاه این بهار را اشارتی بر حیات دوباره انسان بعد از مرگ می دانند. مولانا فرمود:
این بهار نو ز بعد برگ ریز
هست برهان بر وجود رستخیز

جان کلام آن است که بهار در دوره ای از ادبیات کلاسیک ما عامل وجد درون و بیداری دل قرار می گیرد. این وجد درونی در نگاه صوفیانه گاهی انسان رابه سرمستی و رهایی زهد فرا می خواند تا جایی که توبه شکنی در بعضی شواهد صفت و ملازم بهار آمده است. حافظ می گوید:
به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
بهار توبه شکن می رسد چه چاره کنم؟
خواجه همین مفهوم را در بیت دیگر چنین می آورد:
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم
توبه شکنی بهار را مرحوم استاد شهریار در دوبیت از غزلی عاشقانه این گونه شرح می دهد:
نوبهار آمد و چون عهدبتان توبه شکست
فصل گل دامن ساقی نتوان داد ز دست
کاسه و کوزه ایمان که نمودند درست
دیدم آن کاسه به تنگ آمد و آن کوزه شکست

توبه شکنی در فصل بهار از آن روی توصیه می شود که شاعران ما بهار فصل طرب و خوش باشی و لذت فرصتهای زود گذر عمر می دانند و چه بسا نشانه های بهاران در طبیعت را آیینه عبرت می دانند. خیام می فرماید:
ابرآمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده گلرنگ نمی باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست؟

در این رباعی دل انگیز خیام هم خوش باشی و لذت را گوشزد می کند و هم عبرت آموزی از شکفتن گل از خاک مردگان را فرا یاد می آورد و می گوید همان طور که امروز سبز خاک کسی ما را نگاه می کند روزی نیز سبزه رسته از خاک ما به نظاره کسی می نشیند.
نکته قابل توجه دیگر آن که در ادب فارسی گاه بهار را به سبب کوتاهی و زود گذر بودن به عمر انسان و به خصوص دوره جوانی تشبیه می کنند و از همین روی غنیمت شمردن و لذت بردن از آن توصیه می شود. حافظ می سراید:
خوش آمد گل و زان خوشتر نباشد
که در دستت به جز ساغر نباشد
زمان خوشدلی دریاب و دریاب
که دائم در صدف گوهر نباشد
غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد
آنچه به رشته تحریر درآمد مجملی بود از بررسی آثار منظوم از بهار که در ادب کلاسیک ایران آمده است امید است خاطر علاقه مندان را به جستجوی بیشتر در این زمینه تشحیز کرده باشد.

به نقل از: http://www.jamejamonline.ir

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۲۶
مصطفی شفیع‌زاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی